اقسام علم
دکتر محمدزمان رستمی
طاهره آل بویه
تقسیمات متعددی را با توجه به لحاظهای متفاوت میتوان بر روی علم انجام داد:
علم حضوری و حصولی
هر انسانی ممکن است در هر چیزی شک کند، اما در وجود خود به عنوان یک موجود دارای فکر و حتی شک کننده نمیتواند شک کند. این آگاهی که به وسیله حواس و یا از راه مفهومی ذهنی به دست نمیآید، بلکه به طور مستقیم به خودِ نفسِ ادراک کننده تعلق میگیرد، علم حضوری نامیده میشود. نفس مدرِک، این آگاهیِ بدون واسطه را نسبت به حالات و احساسات خود هم دارد. گاهی آگاهی از راه مفاهیم ذهنی و صورت اشیا به دست میآید که این صورتها نقش حکایتگری از حقایق خارج از وجود انسان دارند و وسیله برای شناختن آن حقایق میباشند. این صورتها و مفاهیم ذهنی، بخشی از آگاهی و علم انسان را تشکیل میدهند که به آن علم حصولی گویند. (1)یک نکته مهم این است که خطا در ادراک در صورتی امکان دارد که میان شخص درک کننده و ذات درک شونده، واسطهای در کار باشد، در این صورت ممکن است آن واسطه، مطابقت کامل با ذات درک شونده نداشته باشد و خطا در ادراک پدید آید، ولی هنگامی که ذات معلوم بیواسطه یافت میشود و مورد شهود قرار میگیرد، دیگر جایی برای خطا باقی نمیماند؛ بنابر این، در معلوماتی که از علم حصولی به دست میآید، خطا میتواند راه یابد، اما در علم حضوری هرگز خطا راه ندارد.
نکته مهم دیگر این است که از آن جا که علم حصولی از راه مفهوم و ماهیت اشیا به دست میآید و هر شیئی از هر جهت یک مفهوم بیش ندارد، وجود درجات در این نوع شناخت میسور نیست، اما علم حضوری که در واقع، حضور و وجود حقیقت شیءِ درک شونده برای فرد آگاه و عالم است، دارای شدت و ضعف میگردد، به گونهای که گاهی بر اثر ضعف به صورت ناآگاهانه در میآید و زمانی نیمه آگاهانه و یا آگاهانه خواهد بود؛ همچنین اختلاف مراتب وجودی شخص، سبب تحقق مراتب مختلف علم حضوری میشود، یعنی نفس انسان هر قدر از نظر مرتبه وجودی ضعیفتر باشد شناختهای حضوریاش از حقایق، کم رنگتر و ضعیفتر است و هر قدر مرتبه وجودیاش کاملتر شود آگاهیهای بدون واسطهاش کاملتر و آگاهانهتر میگردد. این امر در رابطه با حالات روانی انسان نیز ممکن است رخ دهد، برای مثال، بیماری که از درد رنج میبرد و درد خود را با علم حضوری مییابد، هنگامی که دوست عزیزی را میبیند و توجهش به سوی او معطوف میشود، دیگر شدت درد را درک نمیکند، علت ضعف این ادراک، ضعف توجه او به درد است همچنین در مورد علم انسان به پروردگار خود، که علمی حضوری و شناختی به دور از مفاهیم ذهنی است، به علت توجه به امور مادی، این علم به صورت ناآگاهانه درمی آید، اما با تکامل نفس و تمرکز توجه، این علم به صورت کاملتری ظاهر میشود و به آنجا میرسد که برای غیر خدا ظهوری نمیبیند. (2)
آیةالله جوادی آملی میفرماید:
علم حضوری علمی است که معلوم در آن، عین واقعیت بوده و منشأ اثر نیز باشد و علم حصولی علمی است که معلوم عین واقعیت نیست، بلکه واقعیت نما است و از این رو آثار واقعیت خارجی را دارا نیست. تصور و تصدیق و مباحث مربوط به قضایا و تقسیم آنها به قضایای نظری و بدیهی، همگی در محدودهی علم حصولی است، زیرا در علم حضوری با حضور عین واقع برای عالم، راهی برای تصور و یا تصدیقی که متفرع بر تصور است وجود ندارد.
بی شک انسان دارای علوم حضوری فراوانی است که از جمله آنها علم حضوری نفس به خود میباشد. (3)
علم حضوری و حصولی گاهی به علم باطنی و اکتسابی تعبیر میگردد. علم ظاهری و اکتسابی همان علم حصولی است که از راه حواس ظاهری به دست آمده و علم باطنی از سوی الهام یا وحی به دست میآید. علم اکتسابی علم نظری است و تحصیل آن به نظر و تفکر نیاز دارد، ولی علم باطنی از سوی خداوند نازل میشود و اسباب عادی چون حس و فکر در آن دخالت ندارد، چنان که قرآن درباره حضرت خضر (علیه السلام) میفرماید: ما از نزد خود به او علم آموختهایم. (4) تصور بر این است که تحصیل این نوع از علوم از راه ریاضت و مجاهدت روحی نیز تا اندازهای مقدور است. (5)
علم تصوری و تصدیقی
علم حصولی به تصوری و تصدیقی تقسیم میشود، زیرا علم حصولی یا صورتی است که از یک یا چند معلوم پدید آمده، بی آن که با اثبات یا نفی همراه باشد که در این صورت تصویر نامیده میشود و یا صورتی است که همراه با آن شیء و برای شیء دیگر اثبات و یا از آن نفی میگردد که تصدیق نامیده میشود. تصور، شناخت به صورت تصویر ساده و صورت ذهنیِ به دست آمده از یک معلوم واحد است، بی آن که ایجاب یا سلبی داشته باشد و تصدیق، تصور همراه با حکم میباشد یعنی در واقع صورت ذهنی با ایجاب و سلب همراه است. علم تصویری و تصدیقی به بیان ملاصدرا در علومی غیر از علم مجردات مطرح میشود، اعم از این که متعلق آن علم، وجود خود مجرد باشد و یا دیگر موجودات، زیرا علم موجودات از نوع تصور و تصدیق نیست. (6) و (7)علم فعلی و انفعالی
ابن سینا معلومات را به دو دسته تقسیم نموده است: یک دسته علت وجود اشیای خارجی هستند، مانند این که انسان در مورد چیزی که تا به حال کسی به آن نیندیشیده، بیندیشد و محصول اندیشهی خود را به فعلیت برساند. این گونه دانشها را علم فعلی میگویند. (8) دسته دیگر اندیشههایی است که از اشیای عینی در خارج از وجود انسان، برگرفته شدهاند، مانند ادراک چیزی که به وسیله دریافت صورت آن محقق میشود. به اینگونه از علم، علم انفعالی میگویند. (9)علم فعلی برگرفته از جایی نیست، بلکه از وجود فرداندیشمند نشئت میگیرد (10) و سبب آفرینش و خلاقیت میگردد، در حالی که نوع دوم علم، محصول آشنایی با موجودات خارج از ذات شخص و درک ماهیت و صورت آنها است: از این رو، ظرف تحقق علم فعلی پیش از وجود موجودات است، به خلاف علم انفعالی که تا شیئی موجود نشود و ماهیتش به وسیله شخصی ادراک نگردد، تحقق نمییابد؛ بنابراین، میتوان ویژگیهای علم فعلی را اینگونه برشمرد:
الف) این علم برگرفته از معلومات نیست، زیرا مربوط به پیش از ایجاد معلوم است؛ (11)
ب) این علم سبب و منشأ ایجاد معلوم در خارج میشود؛ (12)
ج) این علم نه مشوب به قوه است و نه مسبوق به آن، بلکه در فعلیت و تام بودن، فوق آن تصور نمیشود؛
د) این علم علمی است که در مرتبه فعل قرار دارد نه مرتبه ذات. (13)
علم جزئی و کلی
اگر شناخت مستقیم به هر کدام از موجودات تعلق گیرد، به گونهای که ویژگیهای مشخص کنندهی آن هم متعلق شناخت قرار گیرد، این شناخت را علم جزئی مینامند و اگر بدون در نظر گرفتن ویژگیهای شخصی به دست آید، یعنی به صورت کلی و نه از آن جهت که یکی ازمصداقهای آن کلی قرار گرفته است به دست آمده باشد آن را علم کلی مینامند. این نوع از شناخت زمانی به دست میآید که از راه اسباب و علل به وجود آورندهی آن وجود خاص، حاصل شده باشد. علمی که از راه اسباب و علل کلی به دست آید، به لحاظ ثابت بودن آن علل و اسباب، به دور از هرگونه تغییر خواهد بود، در صورتی که علم جزئی دستخوش تغییر و دگرگونی میشود، که ناشی از لِحاظ زمان در ادراک ویژگیهای یک موجود است.علم اجمالی و تفصیلی
گاه شخص مطالبی را به نحو بسیط در ذهن خود راجع به یک مسئله دارد که به آن علم اجمالی میگویند و گاهی همان مطلب را به صورت مفصل میداند که علم تفصیلی نام دارد.البته هر علم تفصیلی نیز تفصیلی واقعی نیست، بلکه تفصیلی نسبی است، زیرا هیچ علمی انتها ندارد و از راه های عادی نمیتوان به تمام تفاصیل یک علم دست یافت، پس برای افراد عادی، در هر علم تفصیلی یک نوع اجمال نهفته است و به یقین میزان اجمال در آن بیشتر از میزان تفصیل آن است.
پینوشتها:
1.در واقع علم حصولی به مغز مادی و ذهن مربوط است نه نفس آدمی؛ از این رو، مادام که مغز سالم است این علم باقی میماند و وقتی که مغز معیوب میشود و یا سکته میکند و یا پیر میشود، این علم نیز به تدریج از بین میرود و به خصوص هنگام مرگ از این علم چیزی باقی نمیماند، پس تمام علوم اکتسابی با مرگ از بین میرود و به خصوص هنگام مرگ از این علم چیزی باقی نمیماند، پس تمام علوم اکتسابی با مرگ از بین میروند، گرچه علم توحید و معارف دینی باشد، اما علم حضوری به ذهن مربوط نیست، بلکه مربوط به نفس است و در نفس است و به تعبیر بهتر، عین نفس است و یا علم نفس به خود است، زیرا جدای از نفس نیست، بلکه همان صفاتی است که نفس را میسازد و آن را شکل میدهد و این علمی است که با پیری، و یا مریض شدن و یا با مرگ از بین نمیرود و در صحنه محشر ظهور و بروز مییابد.
2.مصباح یزدی، دروس فلسفه، ص 24- 30.
3.جوادی آملی، معرفت شناسی در قرآن، ص 78.
4.« آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا» (کهف، آیه 65).
5.درباره علم امام قابل اثبات است که علم ایشان از نوع علم حضوری میباشد و اصولاً آن علمی که کمال محسوب میشود و بر درجات آدمی میافزاید، علم حضوری است، هم چنان که علوم ملائکه همهاش علم حضوری میباشد.
6.درباره علم حضوری میتوان گفت که این تقسیم بندی را ندارد، چون تصور و تصدیق کار ذهن است و جایگاه علم حضوری روح آدمی است، پس علم امام که از نوع علم حضوری است براساسی غیر از تصور و تصدیق میباشد، زیرا از راه تصور به دست نمیآید و به یک معنا همهاش تصدیق ایجابی است.
7.ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص 110 و طباطبائی، بدایة الحکمه، ص 144.
8.در این جا این پرسش مطرح میشود که آیا علم فعلی از نوع علم حضوری است که جایگاه آن در روح است و یا حصولی که جایگاه آن در ذهن است و یا از هر نوع میتواند باشد؟
9.ابن سینا، اشارات و تنبیهات، ج 3، ص 298.
10.یعنی از روح سرچشمه میگیرد که مجموعهای از علوم حضوری است که ماهیت روح و شاکله انسان را شکل میدهند؛ البته جای سؤال است که این علم یعنی علم فعلی چگونه از وجود انسان تراوش مینماید و چه زمینههایی لازم است تا این تراوش و این آفرینش انجام گیرد؟
11.البته این که علم فعلی از هیچ علمی، چه علم حصولی چه حضوری سرچشمه نگرفته باشد جای بررسی دارد و حداقل آن است که بگوییم این علوم میتوانند زمینه ساز و آماده کننده بستر برای علم فعلی باشند؛ برای مثال، جهاداکبر و تصفیه نفس که علم حضوری را تقویت میکند، سبب میشود که این گونه علوم به صورت الهام به بشر القا گردد.
12.به ظاهر این کار تنها از علم حضوری بر میآید نه از علم اکتسابی؛ از این رو، این پرسش مطرح میشود که علوم و اختراعات بشری. آیا بخشی از آنها میتوانند در زمرهی علم فعلی داخلی شوند و یا تمام آنها مسبوق به علوم قبلی و دانشهای قبلی میباشند و از وجود فرد دانشمند سرچشمه نمیگیرند؟
13.مهدی مدرس آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، ص 568.
رستمی، محمدزمان و آل بویه، طاهره، (1390)، علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ دوم
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}